کد مطلب:35508 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:101
خداوند در بلندی از همه بالاتر و در نزدیكی از همه محرمتر و نزدیكتر است. به اسرار پنهان بود آشنا چو خورشید تابنده از راه دور نبیند چنان اوج، كوتاه بین نگیرد از آن نقش قلب سیاه نگیرد بر آن خرده تاریك دل تماشای او چون به رویا كنند هر آن دل كه شد بر رخش جلوه گاه چنان اوج بگرفته سوی كمال چنانست با ریشه ی جان قرین نه آن اوج، او را برد دوردست نه آمیزشش با دل ذره ها كجا عشق را می شناسد خرد كه وجدان آگاه دور از منی چه باكی كه نابخرد تیره بخت كه از قعر دریا و اوج هوا سر بندگی سوده خوش بر درش [صفحه 181]
«سبق فی العلو... و قرب فی الدنو»
به نزدیك دانش بود برملا
به بینا عیان، مخفی از چشم كور
بر آن جلوه ناچار دارد یقین
كه افسرده خونست و خاطر تباه
چو باشد ز تاریكی خود خجل
نه یارا كه ذكر از تماشا كنند
به نامحرمان بسته با پرده راه
كه شهباز اندیشه شد بسته بال
كه گویی به هر ذره شد همنشین
كه بر دامنش دست رنجور هست
از آن قدر والا نماید جدا
به اسماء و دانش كجا ره برد
نه انكار دارد چنین روشنی
بپیچد ز راه خداوند، سخت
وجود است بر ذات پاكش گوا
به هر گوشه باشند روزی خورش
صفحه 181.